تور روسيه ، تور روسيه 95 ، قيمت تور روسيه تور روسيه ، تور روسيه 95 ، قيمت تور روسيه .

تور روسيه ، تور روسيه 95 ، قيمت تور روسيه

تاريخچه روسيه

تاريخ روسيه از گروه نژادي اسلاوهاي شرقي آغاز مي‌شود كه نهايتاً به روسيها، اوكرايني‌ها، و بلاروس‌ها تقسيم مي‌شوند. نخستين ايالت اسلاويك شرقي، روس كيف، دين مسيحيت را درسال ۹۸۸ از امپراتوري بيزانس پذيرفت، كه با شروع تجزيه بيزانس فرهنگهاي اسلاويك فرهنگ روسيه را براي هفت قرن بعدي تعريف نمودند. روسيه كييف درنهايت به عنوان يك استان به چند ايالت تجزيه گرديد كه براي كسب مطالبات خود به عنوان وارثان تمدن و جايگاه غالب آن با يكديگر رقابت مي‌نمودند.

پس از قرن سيزدهم، حكومت مسكو تدريجاً بر مركز فرهنگي سابق غلبه نمود. تا قرن هجدهم، دستگاه حكومت مسكو تبديل به امپراتوري روسيه گرديد كه از لهستان در شرق تا اقيانوس كبير امتداد مي‌يافت. توسعه در جهت غرب موجب آگاه شدن روسيه نسبت به پيشرفت كند آن كشور و نيز ايجاد انزوايي براي آن كشور گرديد كه مراحل اوليه گسترش درآن واقع شده بود. رژيمهاي جانشين در قرن نوزدهم به يك چنين فشارهايي با تركيبي از اصلاحات ناخواسته و سركوب بيگاري روسي پاسخ دادند كه لغو رعيت‌داري درسال ۱۸۶۱ از آن جمله بود اما اين الغاء به قيمت ناخوشايندي براي رعيت‌ها تمام شد و فشارهاي انقلابي را افزايش داد. بين لغو رعيت‌داري و آغاز جنگ جهاني اول در سال ۱۹۱۴، اصلاحات استوليپين، قانون اساسي سال ۱۹۰۶ و مجلس كشور تغييرات چشمگيري را در اقتصاد و سياست روسيه ارائه نمود، اما تزار‌ها هنوز مايل به واگذاري حكومت استبدادي خود نبودند.

شكست نظامي و كمبود آذوقه سبب انقلاب روسيه در سال ۱۹۱۷ شد، و بلشويك‌ها و حزب كمونيست شوروي را به قدرت رساند. بين سالهاي ۱۹۲۲ تا ۱۹۹۱، تاريخ روسيه كه اساساً تاريخ شوروي مي‌باشد، به شكلي مؤثر به عنوان امپراتوري مبتني بر ايدئولوژي تقريباً هم ارز با امپراتوري روسيه گرديد. از همان سالهاي ابتدا، دولت روسيه بر مبناي يك حكومت تك حزبي از كمونيستها پايه‌گذاري شد، كه با آغاز آن در مارس ۱۹۱۸، آنها خود را بلشويك نام نهادند. اما تا اواخر دهه ۱۹۸۰، با ضعف ساختارهاي اقتصادي و سياسي كه شرايطي حاد پيدا كرده بودند، در پايان دوره حكومت اتحاد شوروي، تغييرات چشمگيري در رهبري‌هاي اقتصادي و حزبي آنها رخ داد.

از اين رو تاريخ فدراسيون جديد روسيه كوتاه مي‌باشد و تنها به فروپاشي اتحاد شوروي در اواخر سال ۱۹۹۱ برمي گردد. از زمان دستيابي به استقلال روسيه خود را در صحنه بين‌المللي جانشين قانوني اتحاد شوروي سابق مي‌داند. اما روسيه جايگاه خود را به عنوان ابرقدرت از دست داده چرا كه مواجه با چالشهاي جدي در تلاشهاي خود براي ايجاد يك نظام جديد سياسي و اقتصادي پس از شوروري سابق مي‌باشد. در جدال بر سر مالكيت سوسياليستي برنامه ريزي متمركز دولتي اموال در حوزه شوروي (سابق)، روسيه در تلاش براي ايجاد اقتصادي مبتني بر عناصر سرمايه داري بازار با پيامدهايي مشقت‌بار بوده‌است. حتي امروز هم روسيه در اموري يكسان همچون فرهنگ سياسي و ساختار اجتماعي با تزارها و اتحاد شوروي سابق سهيم مي‌باشد.

محتويات

۱ تاريخچه اوليه
۱.۱ ساكنان اوليه اسلاو
۱.۲ اسلاوهاي شرقي نخستين
۲ روس كييفي(Kievan Rus’)
۲.۱ روس كييفي در قرن يازدهم
۲.۲ حمله مغول
۲.۳ روابط روسيه- تاتارها
۳ شهر مسكو
۴ پيدايش مسكو
۴.۱ ايوان سوم، كبير
۴.۲ ايوان چهارم (ملقب به) ايوان مخوف
۴.۳ دوره گرفتاري‌ها
۴.۴ رومانف‌ها
۴.۵ امپراتوري روسيه
۴.۶ پتر كبير
۴.۷ حكومت امپراتوري (۱۸۲۵-۱۷۲۵)
۴.۸ روسيه امپراتوري از زمان شورش دسامبريست به بعد (۱۹۱۷-۱۸۲۵)
۴.۹ اختلافات ايدئولوژيك و واكنش
۴.۱۰ الكساندر دوم
۵ نهيليسم
۵.۱ استبداد و واكنش نسبت به حكومت الكساندر سوم
۵.۱.۱ نيكلاي دوم و يك نهضت انقلابي جديد
۶ انقلاب ۱۹۰۵ روسيه
۷ روسيه در جنگ جهاني اول
۸ تزارهاي روس
۹ انقلاب ۱۹۱۷ روسيه
۱۰ انقلاب فوريه۱۹۱۷ روسيه
۱۱ انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ روسيه
۱۲ جنگ داخلي روسيه
۱۲.۱ مآخذ
۱۳ دوران پس از شوروي
۱۴ جستارهاي وابسته
۱۵ مراجع

تاريخچه اوليه
فرضيه كورگان

جنوب روسيه به عنوان موطن اصلي مردم هندو اروپايي
ساكنان اوليه اسلاو

موضوعات اصلي: نياهندواروپاييان، سكاها، قلمرو بوسفور، ناحيه‌هاي درياي خزر

پيش از دوره مسيحيت، نواحي گسترده استپ محل سكونت قبيله‌هايي همچون نياهندواروپاييان و سكاها بود. بازمانده تمدنهاي قديمي نواحي استپ كه در دوره قرن بيستم كشف شدند در نواحي همچون ايپاتووو كورگان، سينتاشتا، آركائيم و پازيريك قرار داشتند. در قرن ۷ پيش از ميلاد، تجار يوناني تمدن كلاسيك را به مراكز تجاري تانائيس و فاناگوريا آوردند. بين سده‌هاي سوم و ششم پس از ميلاد، در قلمرو بوسفر به عنوان يك حكومت يوناني جانشين مستعمرات يونان گرديد از طريق امواج پياپي حملات چادر نشينان سركوب گرديد كه توسط قبايل جنگجويي هدايت مي‌شد كه اغلب به سوي اروپا حركت مي‌كردند، و از جمله آنها هون‌ها و آوارها بودند.

در طي قرن هشتم، گروهي از مردم ترك خزرها بر حوزه آبگير ولگا در نواحي استپ بين خزر و درياي سياه حكومت مي‌كردند. خزري‌ها با توجه به قوانين، و روحيه آزادي و جهان وطني خود، اتصال اصلي بازرگاني بين ناحيه بالتيك و امپراتوري مسلمان عباسيان بودند كه مركز حكومتش در بغداد واقع بود. آنها متحدين مهمي براي امپراتوري بيزانس بودند، و جنگهاي موفقيت آميزي را عليه خليفه‌هاي عرب به راه انداختند. آنها در قرن هشتم، دين يهوديت را پذيرفتند.
نقشه تخميني فرهنگها دربخش اروپايي روسيه به هنگام ورود وارانجيان
اسلاوهاي شرقي نخستين

موضوع اصلي: اسلاوهاي شرقي نخستين اجداد روسي‌ها قبايل اسلاو بودند كه براساس تصور كارشناسان موطن اوليه آنها نواحي جنگلي تالابهاي رود پريپت بوده‌است. اسلاوهاي شرقي نخستين كم‌كم با مهاجرت به سوي نواحي تخليه شده از سوي قبايل ژرمني، به صورت دو موج در غرب روسيه ساكن شدند: يكي از كيف به سوي سوزدال و نوروم، و ديگري از پولوتسك به سوي نوفگرود و روستوف حركت نمود. از قرن هفتم به بعد اسلاوهاي شرقي توده جمعيتي غرب روسيه را تشكيل دادند، و كم‌كم اما به شكلي صلح آميز با قبايل فنلاندي-مجاري همچون مريا، موروم‌ها و ماشچرا درآميختند.

موضوع اصلي: روس كييفي

روس كييفي در قرن يازدهم
روس كيفي

وايكينگ‌ها، مردان شمال اسكانديناوي، در غرب اروپا و وارانجيان‌ها در شرق، در تركيبي از دزدي دريايي و تجارت به بيشتر نواحي شمال اروپا كوچ مي‌كردند. در اواسط قرن نهم، آنها به ماجراجوئي در آبراهه‌هاي شرق درياي بالتيك تا سياه و درياي خزر پرداختند. ساكنان اسلاوي ساكن دراين نقاط، وارانجيان‌ها را به عنوان محافظان خود اجير نمودند. بر طبق تاريخ اوليه روسيه كييفي، يك شخص وارانجياني به نام روريك كه حاكم منتخب Konung يا Knyaz در نوگورود حدود سال ۸۶۰ بود پيش از جانشينان خود به سوي جنوب حركت نمود و قلمرو خود را تا كييف گسترش داد كه پيشتر تحت سيطره خزري‌ها قرار داشت؛ بنابراين، اولين حكومت اسلاوي شرقي، روسي كييفي، در امتداد دره رود دنيپر در قرن نهم پديد آمد. گروهي هماهنگ از حكومتهاي شاهزادگان با منافع مشترك در حفظ تجارت در طول مسيرهاي اين رودخانه در روسيه كييفي مسير بازرگاني خز، موم، و بردگان را بين اسكانديناوي و امپراتوري بيزانس در امتداد ولخف و دنيپر كنترل مي‌كرد. نام روسيه به همراه كلمات Ruotsi درفنلاندي و Rootsi در استوني كه از سوي برخي از دانشمندان يافت شده به كلمه Roslagen نسبت داده مي‌شود. مفهوم كلمه Rus مورد بحث است، و ديگر مكاتب فكري آن را به ريشه‌هاي اسلاويك يا ايراني ارتباط مي‌دهند. (نگاه كنيد به ريشه‌شناسي Rus و مشتقات آن) تا پايان قرن دهم، اقليت Old Norse در ميان مردم اسلاوي به وجود آمده بود كه همچنين در راستاي حملات مكرر براي غارت تزارگراد يا قسطنطنيه، تحت تأثيرات زبان يوناني ومسيحي قرار مي‌گرفت. يكي از چنين مبارزاتي در طول حيات دروژينا رهبر برجسته اسلاوي اسوياتوسلاو اول رخ داد كه او به جهت سركوب كردن قدرت خزري‌ها بر رود ولگا مشهور است. درحالي كه ثروتهاي امپراتوري بيزانس درحال نزول بود، فرهنگ آن پيوسته تحت تأثير توسعه روسيه در قرون سرنوشت ساز خود قرار داشت. درميان دستاوردهاي پابرجاي روسي- كييفي، فرقه مذهبي اسلاوي ارتودوكس شرقي است كه به شدت تحت تأثير تجزيه فرهنگهاي بيزانسي و اسلاوي قرار داشته و فرهنگ روسيه را براي هزاره بعدي تعريف نمود. براساس دستور رسمي تعميد از سوي ولاديمير اول به اهالي كييف، اين ناحيه در سال ۹۸۸ دين مسيحيت را پذيرفتند. چندسال بعد، اولين مجموعه قوانين Russkaya Pravdaارائه گرديد. از همان ابتدا، حاكمان كييفي از الگوي بيزانسي تبعيت كردند و كليسا را حتي در مورد درآمدهايش به خود وابسته نمودند به نحوي كه كليسا و حكومت روسيه همواره با هم ارتباط تنگاتنگ داشتند.

تأثير بيزانس و حجيا صوفيا بر معماري روسي در كييف آشكار مي‌باشد كه در قرن ۱۱از سوي ياروسلاو خردمند ساخته شده‌است. تا قرن يازدهم، خصوصاً در دوره حكومت ياروسلاو خردمند، روسيه- كييفي توانست به شكوفائي اقتصادي و دستاوردهاي معماري و ادبيات برسد كه نسبت به آنچه كه در بخش‌هاي ديگر اين سرزمين وجود داشته، برتري داشت. در قياس با زبانهاي تحت نفوذ مسيحيت اروپايي، زبان روسي كمتر تحت نفوذ نوشته‌هاي نخستين مسيحيت در يوناني و لاتين قرار گرفت. اين به آن خاطر بود كه زبان اسلاونيك كليسا بطور مستقيم به جاي نيايش مذهبي استفاده مي‌شد. مردم بيابانگرد ترك Kpchacks در اواخر قرن ۱۱، به عنوان نيروي غالب جايگزين پچنگ‌ها شدند كه در همسايگي روسيه در نواحي استپ جنوبي قرار داشتند، و يك حكومت بيابانگرد را در امتداد درياي سياه دشت كيپچك پايه‌گذاري نمودند. طي حملات منظم خود، خصوصاً به ناحيه كييف، آنها فقط در طول يكروز حمله براي بيرون راندن آنها از ناحيه استپ، خسارات سنگيني را به نواحي جنوبي روسيه وارد ساختند. تاخت و تازهاي بيابانگردان سبب سرازير شدن جمعيت اسلاوها به سوي نواحي امنتر و جنگلي انبوه در شمال و علي الخصوص منطقه معروف Zalesye شد. نهايتاً در اثر مبارزات مسلحانه بين اعضاي خانواده سلطنتي كه به اتفاق هم حكومت را در اختيار داشند، روسيه- كييفي به عنوان يك سرزمين متلاشي شد. سيطره كييف به نفع ولاديمير-سوزدال در شمال- شرق، و نوگورود در شمال، و Halych-Volhynia در غرب- جنوب رو به افول نهاد. ضربه نهايي در قرن سيزدهم فتوحات مغول‌ها و اردوي زرين بود. كييف ويران شد. Halych-Volhynia در نهايت جذب همسود لهستان و ليتواني شد درحالي كه نواحي ولاديمير-سوزدال كه تحت سيطره مغول‌ها قرار داشت و نيز جمهوري نوگورود مبنايي براي تأسيس كشور جديد روسيه گرديد.
حمله مغول

موضوع اصلي: حمله مغول‌ها به روسيه

مغول‌هاي مهاجم به فروپاشي روسيه قديم شتاب دادند. درسال ۱۲۲۳، سلاطين متفرق روسي با يك گروه مهاجم مغول در رود كالكا مواجه شدند و بطور كامل از آنها شكست خوردند. درسال ۱۲۳۷، مغول‌ها شهر ولاديمير را غارت كردند، آنها روس‌ها را دردر كنار رود سيت به عقب راندند و سپس به سوي لهستان و مجارستان رهسپار شدند؛ و به اين وسيله آنها بيشتر قلمرو روس‌ها را فتح نمودند. تنها جمهوري نوگورود از اين اشغال رهايي يافت و به شكوفايي خود در چرخه شبكه تجاري هانزا دست يافت.

تأثير حمله مغول بر قلمروهاي روسيه-كييف ناهنجار بود. فرهنگ اين شهر پيشرفته تقريباً بطور كامل تخريب گرديد. همچنان كه شهرهاي قديمي تر همچون كييف و ولاديمير هرگز از تخريب ناشي از حمله اوليه مغول‌ها بازسازي نشدند، شهرهاي جديد مانند مسكو، توور و نيژني نوگورود شروع به رقابت بر سر استيلا بر روسيه تحت سلطه مغول‌ها نمودند. اگرچه درسال ۱۳۸۰، يك ارتش روسي اردوي زرين را در كوليكوفو شكست دادند، اما تا حدود سال ۱۴۸۰، استيلاي تاتار‌ها با گرفتن باج و خراج از سلاطين روسي ادامه يافت.
روابط روسيه- تاتارها

پس از سقوط خزري‌ها در قرن دهم ميلادي، ولگاي ميانه تحت سيطره سرزمين تجاري ولگا بلغاريا قرار گرفت، كه آخرين بازمانده بلغارستان بزرگ‌تر در مركز ناحيه Phanagoria قرار داشته‌است. در قرن دهم جمعيت ترك ولگا بلغاريا به اسلام گرويدند، كه اين موجب تسهيل تجارت آنها با خاورميانه و آسياي مركزي گرديد. درآستانه حملات مغول دردهه۱۲۳۰، ولگا بلغاريا از سوي ارتش طلائي تسخير شد و جمعيت آن در جمهوري‌هاي جديد چوواش و تاتارغازان منتشر شدند.

مغول‌ها روسيه و ولگا بلغاريا را از پايتخت غربي خود ساراي كه يكي از بزرگ‌ترين شهرهاي دنياي قرون وسطا بود، تحت كنترل داشتند. سلاطين شرق و جنوب روسيه، به مغول‌هاي ارتش طلائي كه عموماً تاتار ناميده مي‌شدند، باج مي‌دادند؛ درعوض اين به آنها اين امتياز را مي‌داد كه به عنوان نماينده مغول‌ها تحت عنوان خوانين حكومت كنند. كلاً، حاكمان آزادي قابل توجهي داشتند تا مطابق ميل خود حكم نمايند، درحالي كه كليساي ارتودوكس روسيه حتي (مراسم) احياي معنوي خود را تحت نظارت سلطان تزارالكسيس (حاكم) پايتخت و سرژيوس از رادونژ برگزار مي‌كرد. براي كليساي ارتودوكس و بيشتر سلاطين روسي، جنگجويان صليبي متعصب، به نظر مي‌رسيد تهديد بزرگ‌تري براي روال زندگي روس‌ها باشد تا براي مغول‌ها. دراواسط قرن سيزدهم، حاكم منتخب نوگورود، الكساندر نوسكي در نتيجه فتوحات بزرگ خود عليه سرداران تيوتوني و سوئدي‌ها به مقام قهرماني دست يافت. الكساندر حمايت و مساعدت مغول‌ها را در مبارزه با مهاجمان غربي به دست آورد، كه اميدوار بودند طي حملات مغول‌ها از فروپاشي روسي سود ببرند، و مي‌كوشيدند تا اين قلمرو را به چنگ آورده و روسيه را به كيش كاتوليك رمي متمايل سازند.

مغول‌ها به عنوان تاكتيكهاي نظامي و (مسائل) جا به جايي نفوذ خود را بر اين نواحي از روسيه محدود كردند. روسيه مسكويت تحت اشغال مغول‌ها، شبكه پست جاده‌اي، آمار، نظام مالي، و سازمان نظامي خود را نيز توسعه دادند. نفوذ (مغول‌ها) را دربخش شرقي روسيه تا قرن هفدهم به قوت خود باقي ماند، زماني كه حكام روسي تلاش محسوسي را براي غربي كردن كشور خود انجام مي‌دادند.
شهر مسكو

موضوع اصلي: شهر مسكو
پيدايش مسكو

دانيل الكساندروويچ، كوچك‌ترين پسر الكساندر نوسكي، كه حكومت در مسكو را پايه‌گذاري نمود (كه طبق رسم غربي Muscovy ناميده مي‌شود)، در نهايت از سوي تاتارها از روسيه تبعيد گرديد. به دليل جايگاه مناسب اين شهر در كنار سيستم مركزي رودخانه روسيه و احاطه شدن توسط جنگلها و تالابهاي محافظت شده، در ابتدا تنها تيول ولاديمير بود اما به زودي موقعيت مركزي خود را پيدا كرد. عامل اصلي ارتقاء مسكو، همكاري حكام آن با مافوقهاي مغولي خود بود، كه به آنها عنوان سلطان بزرگ اعطا مي‌گرديد و به عنوان نمايندگان مغول‌ها به جمع‌آوري باج و خراج از قلمروهاي تحت نفوذ روسيه مي‌پرداختند. موقعيت اجتماعي اين قلمرو زماني بيشتر تقويت گرديد كه آن تبديل به مركز كليساي ارتودوكس شد. رئيس آن مركز، در سال ۱۲۹۹ از كييف به ولاديمير گريخت، و چند سال بعد مراكز دائمي كليسا را در مسكو تأسيس نمود.

تا اواسط قرن ۱۴، قدرت مغول‌ها رو به تنزل نهاد، و سلاطين بزرگ (روسي) احساس كردند مي‌توانند علناً مخالفت خود را نسبت به سيطره (يوغ) مغول‌ها نشان دهند. در سال ۱۳۸۰، كوليكوفو در كنار رود دن، خان مغول را شكست داد، و اگرچه اين پيروزي حاصل از يك مبارزه سخت به حكومت تاتارها در روسيه پايان نداد، اما اعتبار و وجهه بزرگي براي سلطان بزرگ به همراه داشت. پايه قدرت روسيه هم اكنون محكم شده بود، و تا اواسط قرن چهاردهم، قلمرو آن تا حدود زيادي دراثر خريد و فروش (تجارت)، جنگ، و ازدواج گسترش يافت.
ايوان سوم، كبير

در قرن ۱۵، سلاطين بزرگ روسيه در سرزمينهاي آن گردآمدند تا جمعيت و ثروت تحت نفوذ خود را افزايش دهند. موفقترين عامل اين فرايند، ايوان سوم، ملقب به كبير ۱۴۶۲- ۱۵۰۵ بود كه وي كشور ملي روسيه را پايه‌گذاري نمود. هنگامي كه او به سلطنت رسيد، كشورش از ايالت آمريكايي ويرجينياي غربي امروز كوچك‌تر بود. ايوان با رقيب قدرتمند خود دوك بزرگ ليتواني رقابت كرد، تا كنترل برخي از نواحي نيمه مستقل قلمرو عليا و حوزه‌هاي آبگير رود دنيپر و رود اوكا را به دست آورد. از طريق نقض پيمانهاي برخي از سلاطين، كشمكشهاي مرزي، و جنگ طولاني با جمهوري نوگورود، ايوان توانست نوگورود و تيور را به همديگر الحاق نمايد. در نتيجه در دوران حكومت وي، وسعت مسكو سه برابر شد. طي درگيري وي با پسكف، راهبي به نام Filofei به ايوان سوم نامه‌اي نوشت، و در آن پيشبيني نمود كه قلمرو بعدي وي Third Rome خواهد بود.

ايوان به عنوان (حاكم) معاصر با تئودور و ديگر سلاطين جديد ديگر در غرب اروپا، اقتدار خود را نسبت به تمامي سلاطين و بزرگان روسيه اعلام نمود، و با خودداري از پرداخت باج به تاتارها، او با دست زدن به حملات مكرر راه را براي شكست كامل مغولان اردوي زرين رو به زوال هموار ساخت، كه هم اينك به خانها و ارتشهاي متعددي تقسيم شده بودند. ايوان و جانشينان وي در پي حفاظت از مرزهاي جنوبي تحت سيطره خود دربرابر حملات تاتارهاي كريمه و لشكرهاي ديگر بودند. جهت دستيابي به اين هدف، آنها احداث ساختاري از يك سد بزرگ كمربندي را برعهده گرفتند و آن را به اربابان و بزرگان اعطا نمودند كه خود را متعهد به خدمت به نظام (لشكر دولتي) مي‌دانستند. اين سيستم اربابي مبنايي براي تشكيل ارتش سواره نظام گرديد.

به اين طريق، انسجام داخلي با گسترش خارجي سرزمين (روسيه) همراه شد. تا قرن شانزدهم، حكام روسي كل سرزمين روسيه را يك دارايي اشتراكي براي خود محسوب مي‌نمودند. شماري از سلاطين نيمه مستقل هنوز نسبت به برخي از سرزمينهاي خاص داعيه (مالكيت) داشتند، اما ايوان سوم اين حكام فرعي را وادار نمود تا حكومت سلطان بزرگ روسيه را به رسميت شناسند و فرزندان او را به عنوان حاكمان بي چون و چرا براي كنترل امور نظامي، قانوني و خارجي بدانند. تدريجاً، سلطان شهر مسكو به يك حاكم قدرتمند و خودكامه به نام تزار تبديل شد. اولين حاكم مسكو تحت عنوان تزار ، ايوان چهارم بود.
ايوان چهارم (ملقب به) ايوان مخوف
تصوير ايوان مخوف

توسعه قدرتهاي خودكامه استبدادي درطي دوره زمامداري ايوان چهارم، ۱۵۴۷-۱۵۸۴ به اوج خود رسيد، وي كه به نام «Ivan Grozny» به معناي ايوان جدي يا ايوان مخوف معروف بود، وي جايگاه سلطنت را تا درجه بي سابقه‌اي تقويت نمود، چراكه او بطور بيرحمانه‌اي نجيب‌زادگان را به انقياد كشيد و با جزئي‌ترين انگيزه‌ها، آنها را تبعيد يا اعدام مي‌نمود. با اين وجود، ايوان يك دولتمرد آينده نگر بود كه دستورالعملهاي قانوني جديدي را رواج داد، و اصول اخلاقي (خاصي) روحانيون كليسا را اصلاح نمود، و روابط سياسي و تجاري با كشورهاي پايين دستي و انگلستان برقرار نمود. اگرچه نبرد ليونيا ي او براي كنترل سواحل بالتيك در نهايت به شكستي گزاف منجر شد، اما ايوان توانست خان نشينان كازان، آستراخان، و سيبري را با همديگر يكپارچه سازد. از طريق اين فتوحات، جمعيت قابل توجهي از تاتارهاي مسلمان به وجود آمدند و اين سرزمين تبديل به يك كشور چند نژادي و چند مذهبي شد. همچنين، در حدود همين دوره بود كه خانواده تجاري استروگانف شركتي را تأسيس نمود كه مقر آن در نواحي اورال قرار داشت، و كازاكهايي را اجير نمود تا منطقه سيبري را استعمار نمايند.
دوره گرفتاري‌ها

مرگ پسر بدون فرزند ايوان فئودور اول در پي جنگهاي داخلي و مداخله بيگانگان، به عنوان دوره گرفتاريها (۱۳-۱۶۰۶) شناخته شده‌است. خودكامگي موجب تداوم دوره گرفتاريها و حكومت تزارهاي ضعيف يا فاسد به دليل تقويت ديوان سالاري در حكومت مركزي گرديد. بدون توجه به مشروعيت حكومت يا به دليل دودستگي در كنترل (تخت) حكومت، ماموران دولتي به كارخود ادامه دادند. مشاجرات پيرامون جانشيني (حكومت) در دوره گرفتاريها سبب از دست رفتن بيشتر حوزه قلمرو روسيه در نواحي همسود لهستاني-ليتواني و سوئد درطي درگيريهايي همچون ديميتريادز و جنگ اينگري گرديد.
رومانف‌ها
نقاشي از خيابان هاليدي مسكو توسط آندره رايبوشكين

دوره گرفتاريها در سال ۱۶۱۲ به سر رسيد، زماني كه يك ارتش داوطلب وطن‌دوست، لهستاني‌ها را از كاخ كرملين روسيه و Zemsky Sobor اخراج نمودند كه مركب از نمايندگان ۵۰شهر و حتي برخي از رعايا بودند تا ميخائيل رومانف پسر جوان پدر روحاني فيلارت را براي حكومت انتخاب نمايند. سلسله رومانف تا سال ۱۹۱۷ بر روسيه حكومت نمودند. وظيفه فوري سلسله جديد حفظ آرامش و صلح بود. خوشبختانه بخت با روسيه يار بود، چراكه دشمنان اصلي آن يعني همسود لهستان-ليتواني و سوئد گرفتار درگيري تلخي با يكديگر بودند، كه اين فرصت را براي مسكو فراهم ساخت تا درسال ۱۶۱۷ با سوئد پيمان صلح منعقد سازد و در سال ۱۶۱۹ با همسود لهستان-ليتواني پيمان آتش‌بس امضا نمايد. بازيابي سرزمينهاي از دست رفته از اواسط قرن ۱۷ آغاز شد، زماني كه قيام خملنيتسكي از قزاقان اوكرايني با هدف جنگ لهستان- روسيه برپاشد. پيمان (حاصله) آندروسوفو در سال (۱۶۶۷) دستاوردهاي عمده‌اي را به دنبال داشت، از جمله اسمولنسك,، كييف و بخش شرقي اوكراين. علاوه بر خطري كه بيشتر در جنگ داخلي متوجه املاك مي‌شود، نجيب‌زادگان و اشراف بزرگ با حكام اوليه رومانف همكاري مي‌نمودند تا بتوانند به امر تمركز ديوانسالارانه خاتمه دهند. از اينرو، اصولاً دولت در امور نظامي نيازمند خدمت از سوي دو گروه بزرگان قديم و جديد بود. درعوض تزارها به اشراف اجازه مي‌دادند تا به امر به خدمت گيري رعايا بپردازند.

در قرن پيشين، حكومت حقوق رعايا را به جابجايي از نزد يك ارباب (ملاك) به ارباب (ملاك) ديگري محدود ساخت. به اين ترتيب هم اكنون حكومت رعاياي فراري را طبق قانون ارباب و رعيت بطور كامل به آواره شدن محكوم مي‌كرد. اربابان زمين اختيار تام داشتند تا رعايا را بدون دادن زمين به آنها اخراج نموده و يا به ملاكان ديگر انتقال دهند. بار طاقت فرساي دادن ماليات هردو گروه حكومت و بزرگان بر دوش رعاياي بود كه ميزان پرداخت آن ۱۰۰برابر از نرخ ماليات دراواسط قرن ۱۷ كه يك قرن پيش از آن بوده، بيشتر بود. علاوه براين، ارزيابي ماليات تجار و صنعتگران طبقه متوسط همچون رعايا بود، و جابجائي محل اقامت براي آنها ممنوع شده بود. كليه قشرها مردم مجبور بودند تا عوارض نظامي و ماليات خاص ديگري را بپردازند.[۱] تحت چنين شرايطي، آشوبهاي رعيتي فراگير شد و حتي شهروندان مسكو عليه رومانف‌ها در طي شورش مس، شورش نمك، قيام ۱۶۸۲ در مسكو به پا خواستند. تا اين زمان بزرگ‌ترين قيام رعيتي در قاره اروپا در قرن هفدهم در سال ۱۶۶۷ درگرفت. قزاقها به عنوان ساكنان آزاد جنوب روسيه نسبت به تمركز فزاينده حكومت واكنش نشان دادند، و رعايا نيز با گريختن از نزد اربابان خود به شورشيان ملحق شدند. رهبر قزاقها، استنكا رازين، هواداران خود را از رود ولگا گذراند، و رعايا را به قيام تحريك نمود، و حكومت قزاقها را جايگزين دولتهاي محلي نمود. بالاخره ارتش تزاري نيروهاي وي را در سال ۱۶۷۰سركوب نمود، و يكسال بعد او دستگير و گردن زده شد. اما در كمتر از نيم قرن بعد، نهايتاً آشوبهاي گروه‌هاي نظامي در غائله آستراخان نيز فرونشانده شدند.
امپراتوري روسيه
پتر بزرگ در حال رهبري ارتش روس به سوي جنگ پولتاوا.

موضوع اصلي: امپراتوري روسيه ايوان چهارم سرزمينهاي تاتاري كازان (۸۴-۱۵۳۳) و آستراخان (۱۵۶۶) را فتح نمود، و كنترل رود ولگا تا درياي خزر را به دست آورد. علاوه براين، از دهه ۱۵۸۰، روس‌ها را به دليل تجارت خز عميقاً از طريق ناحيه اورال به سوي صربستان كشاند. پتر كبير براي دستيابي به دريچه‌اي به سوي غرب متمركز شد، و در سال ۱۷۲۱ ناحيه بالتيك را از سوئد غصب نمود. كاترين كبير خان نشين تاتار كريمه را به بخش‌هاي به دست آمده از همسود لهستان- ليتواني الحاق كرد. نيروهاي روسي در (۵۴-۱۸۱۶) كازاكها را مطيع خود ساختند، و كنترل روسيه را بر قفقاز كامل نمودند و خان نشينهاي آسياي مركزي (۷۶-۱۸۶۵) را به آن الصاق كردند. چين حوزه آبگير رود آمور و بخش‌هايي از سواحل اقيانوس آرام (در مكاني كه ولاديووستوك در سال ۱۸۶۰در آن بنا نهاده شد) و نيز اجاره Lüshunkou را در سال ۱۸۹۸ به روسيه واگذار نمود.
پتر كبير

روس كيفي

نوشتار اصلي: پتر يكم

پتر اول كبير (۱۷۲۵-۱۶۷۲)، خودگرداني را در روسيه انسجام بخشيد و نقش عمده‌اي را در وارد نمودن روسيه به سيستم حكومتي اروپايي ايفاء نمود. دراثر اقدامات متعادل در حكومت مسكو در قرن ۱۴، تا زمان پتر روسيه به بزرگ‌ترين كشور جهان تبديل شده بود. با وسعتي حدود سه برابر قاره اروپا، اين كشور از سرزمينهاي انبوه بالتيك تا اقيانوس آرام امتداد مي‌يافت. با استقرار در اولين مقر روسيه در اقيانوس آرام در اواسط قرن ۱۷، تسخير مجدد كييف، و آرام سازي قبايل سيبري، بيشترين ميزان توسعه روسيه در قرن هفدهم واقع شد. اما اين سرزمين وسيع تنها ۱۴ ميليون نفر جمعيت داشت. زمينهاي كشت غلات كه در پشت زمينهاي كشاورزي در غرب امتداد داشتند، تقريباً همه مردم را وادار به كشاورزي در آنها نمود. تنها كسر اندكي از اين جمعيت دراين شهرها زندگي مي‌نمودند. پتر عميقاً تحت تأثير فناوري، توليد تسليحات و سياستگذاري‌هاي پيشرفته غرب قرار گرفته بود. او به مطالعه تاكتيكها و استحكامات غربي پرداخت، و ارتشي به استعداد ۳۰۰۰۰۰نفر براساس اهداف خود تشكيل داد كه به صورت مادام العمر آنها را به خدمت فراخواند. او در سال ۹۸-۱۶۹۷ اولين حاكم روسي بود كه تاكنون از غرب ديدار نموده بود كه درآنجا او و ملازمينش عميقاً تحت تأثير قرار گرفتند. در جشن بزرگداشت فتوحاتش، او علاوه بر تزار خود را امپراتور خواند و روسيه مسكوي در سال ۱۷۲۱ رسماً به امپراتوري روسيه تبديل شد.

اولين اقدامات نظامي پتر بطور مستقيم عليه تركان عثماني صورت گرفت. سپس توجهش به سوي شمال معطوف گرديد. پتر هنوز بندر دريايي ايمني در شمال نداشت به استثناي آرچنگل در درياي سفيد كه اسكله در آن به مدت ۹ ماه از سال منجمد بود. (راه) دستيابي به بالتيك ازسوي سوئد مسدود شده بود كه از سه طرف اين ناحيه را در برمي گرفت. اشتياق پتر به پنجره‌اي به سوي دريا وي را در سال ۱۶۹۹ برآن داشت تا اتحادي پنهاني با همسود لهستان-ليتواني و دانمارك عليه سوئد برقرار نمايد، كه منجر به جنگ بزرگ شمال شد. در سال ۱۷۲۱ جنگ پايان يافت، زماني كه سوئد خسته از جنگ مجبور به صلح با روسيه شد. پتر به چهار ايالت در جنوب و شرق خليج فنلاند دست يافت، و به اين وسيله او به آرزوي دلخواه خود دراين دريا رسيد. در آنجا او پايتخت جديد روسيه سن پترزبورگ را بنا كرد، تا به عنوان پنجره‌اي باز به سوي اروپا جايگزين روسيه، مركز قديمي فرهنگي روسيه شود.

پتر حكومت را مجدداً با آخرين الگوهاي غربي سازماندهي نمود، و روسيه را به شكل حكومت مطلقه درآورد. او مجلس دوما ي سابق اشراف (شوراي اعيان) را جهت ايجاد شوراي عالي كشوري، با نه عضو سنا جايگزين نمود. نواحي حومه نيز به ايالتها و بخش‌هاي جديد تقسيم شدند. پيتر به مجلس سنا گفت كه ماموريتشان جمع‌آوري عوايد ماليات مي‌باشد. درعوض در دوره زمامداري او عوايد مالياتي سه برابر شد. به عنوان بخشي از اصلاحات وي، كليساي ارتودوكس تاحدودي با ساختار اداري كشور همراه شد و عملاً به عنوان يك ابزار حكومتي درآمد. پتر مقام سراسقفي را منسوخ نمود و به جاي آن يك مرجع اشتراكي تحت عنوان شوراي كليسا قرارداد كه رياست آن بر عهده يك مقام عادي دولتي بود. پتر كليه آثار حكومتهاي خودگردان محلي را از بين برد، و بر لزوم تداوم و تشديد ارائه خدمات دولتي براي تمامي اعيان به جانشينان خود تأكيد نمود.

پتر درسال ۱۷۲۵ درگذشت، درحالي كه جانشيني نامشخص و يك قلمرو تهي از خود برجاي گذارد. زمامداري او پرسشهايي را درباره اكراه روسيه درقبال رابطه با غرب، و تناسب اصلاحات يادشده مطرح نمود، و نيز مشكلات اساسي ديگري كه پيش روي بسياري از حاكمان جانشين وي قرار گرفته‌است. با اين وجود، او مباني ايجاد يك كشور نوين را در روسيه پايه‌گذاري نموده بود.
حكومت امپراتوري (۱۸۲۵-۱۷۲۵)

تقريباً ۴۰سال بايد مي‌گذشت پيش از آنكه يك حاكم نسبتاً جاه طلب و بيرحم بر تخت حكومت روسيه ظاهر شود. كاترين دوم كبير، اولين شاهزاده ژرمني بود كه از نسل ژرمنها با يك پادشاه روسي ازدواج نموده بود. كاترين كه او را فردي سبك‌مغز بي كفايت مي‌دانست، به طوري ماهرانه اجازه داد تا وي به قتل برسد. اعلام شد كه او از سكته مغزي مرده‌است، بنابراين وي در سال ۱۷۶۲ به حكومت رسيد.

كاترين به قيام اعيان روسي كه پس از مرگ پتر كبير آغاز شده بود، كمك نمود. كاترين خدمت نظامي را براي اشراف ممنوع كرد، و با واگذار كردن امور حكومتي در ايالات، آنها را بيشتر شادمان ساخت. كاترين نظارتهاي سياسي روسيه را بر همسود لهستان-ليتواني گسترش داد و اقداماتي را انجام داد از جمله حمايت از فدراسيون تارگويكا، اگرچه هزينه اقدامات وي، و در راس آنها نظام اجتماعي ظالمانه‌اي بود كه رعاياي ملاكان را ملزم مي‌نمود تقريباً تمام وقت خود را براي كار برروي املاك اربابان خود سپري نمايند، سبب قيام عمده رعايا در سال ۱۷۷۳ شد، پس از آنكه وي فروش رعايا را مجزا از زمين قانوني نمود. شورشيان با الهام از يك فرد قزاق ديگر به نام پوگاچف كه قاطعانه فرياد زده بود اربابان را دار بزنيد! پيش از آنكه به شكلي بيرحمانه سركوب شوند، تهديد كرده بودند كه مسكو را تصرف خواهند نمود. كاترين دستور داد تا پوگاچف را اعدام نموده و بدنش را در ميدان سرخ شقه كردند، اما تفكر انقلاب با تعقيب او و جانشينانش تداوم يافت.

به هنگام سركوب رعاياي روسي، كاترين به شكلي موفقيت آميز جنگي را عليه امپراتوري روبه زوال عثماني به راه انداخت مرزهاي جنوبي روسيه را تا درياي سياه گسترش داد. سپس با اتحاد با حكام اتريش و پروسيا، طي دوره تجزيه لهستان، او با سرزمينهاي اوكراين و بلاروس در همسود لهستان–ليتواني همكاري نمود، كه با اين عمل سرزمين روسيه از سمت غرب تا مركز اروپا پيش مي‌رفت. تا زمان مرگش در سال ۱۷۹۶، سياست توسعه طلبي وي، روسيه را به قدرت اصلي اروپا مبدل ساخته بود. اين امر توسط الكساندر اول با غصب فنلاند از پادشاهي ضعيف شده سوئد در سال ۱۸۰۹ وبيسارابيا از عثمانيها در سال ۱۸۱۲ ادامه يافت.

ناپلئون گام اشتباهي را برداشت زماني كه پس از گفتگو با تزار الكساندر اول، حمله به قلمرو تزاري را در سال ۱۸۱۲ ترتيب داد. اين مبارزه يك فاجعه بود. با وجود آن كه ارتش عظيم ناپلئون به سوي روسيه عزيمت نمود، اما راهبرد زمين سوخته روس‌ها نگذاشت تا مهاجمان از اين كشور جان سالم به در برند. در هواي به شدت سرد روسيه، هزاران نفر از سربازان فرانسوي توسط مبارزان چريك روستايي غافلگير و كشته شدند. زماني كه نيروهاي فرانسوي عقب‌نشيني كردند، روس‌ها آنها را تا مركز و غرب اروپا و دروازه‌هاي شهر پاريس تعقيب نمودند. پس از آنكه نيروهاي روسي و متحدينشان فرانسه را شكست دادند، الكساندر به عنوان منجي اروپا شناخته شد و بر ترسيم دوباره نقشه اروپا در سال ۱۸۱۵ در كنگره وين نظارت نمود، كه وي را پادشاه كنگره لهستان مي‌ساخت.

اگرچه امپراتوري روسيه در قرن بعدي نقش برجسته سياسي را ايفا نمود، و با شكست نيروهاي فرانسه استحكام يافته بود، اما حفظ نظام رعيت داري جلوي پيشرفت اقتصادي را تا ميزان قابل توجهي مي‌گرفت. همچنان كه رشد اقتصادي اروپاي غربي در انقلاب صنعتي كه در نيمه دوم قرن ۱۸ آغاز شده بود، شتاب مي‌گرفت، روسيه با پديد آمدن مشكلات جديد براي امپراتوري به عنوان يك قدرت بزرگ، حتي از آنها هم بيشتر عقب مانده بود.
روسيه امپراتوري از زمان شورش دسامبريست به بعد (۱۹۱۷-۱۸۲۵)

موقعيت اجتماعي روسيه به عنوان قدرتي بزرگ در اثر ناكارآمدي حكومت، انزواي مردم، و عقب ماندگي اقتصادي آن در هاله‌اي از ابهام قرار داشت. در پي شكست ناپلئون، الكساندر اول آماده شده بود تا راجع به اصلاحات در قانون اساسي بحث كند، اما با وجود آنكه شماري از اين اصلاحات ارائه شد، اما تلاشي براي انجام تغييرات تمام عيار در آن انجام نگرفت. اين تزار بالنسبه آزاديخواه با برادر جوان‌ترش نيكلاي اول (۱۸۵۵-۱۸۲۵) جايگزين شد، كه در آغاز زمامداري خود با يك قيام مواجه شد. پيشينه اين شورش در جنگهاي ناپلئوني نهفته بود زماني كه شماري از افسران كارآزموده روسي در راستاي مبارزات نظامي به اروپا سفر مي‌كردند كه درآنجا در مواجهه با ليبراليسم اروپاي غربي، درطي بازگشت آنها به دنبال تغيير روسيه با حكومت خودكامه بودند. اين امر موجب بروز شورش دسامبريست در (دسامبر۱۸۲۵) شد، كه هدف اين تشكيلات كوچك اشراف آزاديخواه و افسران نظامي اين بود كه مي‌خواستند برادر نيكلاي را به عنوان پادشاه مشروطه در روسيه نصب كنند. اين شورش به سادگي سركوب شد، و سبب شد كه نيكلاي از برنامه غربي سازي پتر كبير و قهرمان با اين اصل فاصله بگيرد. خودگرداني درستي، و احترام به مردم پس از آنكه در سال ۱۸۰۲، لشكرهاي روسي گرجستان متحد را تصرف نمودند، با كشور ايران بر سر كنترل آذربايجان درگير شدند و مشغول جنگ قفقاز با ساكنان كوهستان شدند كه به مدت بيش از نيم قرن به آنها تحميل شد. تزارهاي روسي همچنين مجبور شدند به ناآرامي ايجاد شده در نواحي تازه تسخير شده از همسود لهستان–ليتواني بپردازند كه مردم آن نقاط به دليل نارضايتي از عدم استقلال خود، دو شورش مسلحانه را برپا نموده بودند. درنتيجه سياستهاي ابتدايي ميانه روي روسيه موجب خودكامگي فزاينده‌اي در آنجا شده بود.
اختلافات ايدئولوژيك و واكنش


ميخائيل باكونين

تلافي جويي خشونت‌باري كه در برابر شورش چهاردهم دسامبر صورت گرفت، اين روز را درخاطره نهضتهاي انقلابي پس از آن براي مدتي طولاني حفظ نمود. به منظور سركوب بيشتر اين شورشها، مدارس و دانشگاه‌ها تحت نظارت مستمر قرار گرفتند و مطالب (خاص) رسمي درسي براي دانشجويان تدوين گرديد. پليسهاي مخفي در تمام نقاط مستقر شدند. نيروهاي به اصطلاح انقلابي به سيبري تبعيد شدند و در زمان حكومت نيكلاي اول، صدها هزار نفر از اين افراد به ناحيه كاتورگا در سيبري اعزام شدند. در اين جايگاه ميخائيل باكونين به عنوان پدر هرج و مرج شناخته مي‌شد. او در سال ۱۸۴۲، روسيه را به مقصد اروپاي غربي ترك نمود، كه در آنجا او در جنبشي سوسياليستي فعال گرديد. پس از شركت در قيام (ماه) مي‌شهر درسدن (آلمان) در سال ۱۸۴۹، به زندان افتاد و به سيبري منتقل شد، و سرانجام از آنجا فرار كرد و رهسپار اروپا شد. با وجود اختلافات عمده ايدئولوژيكي و تاكتيكي، او عملاً به نيروهاي كارل ماركس پيوست. نظريات مختلف اجتماعي از سوي افراد روسي افراطي (راديكال) همچون الكساندر هرتسن و پطر كروپوتكين مطرح مي‌گرديد. پرسش راجع به جهت‌گيري روسيه، نيروي محركه خود را از زماني كه برنامه غربي سازي پتر كبير مطرح شد، به دست آورده بود. برخي از اين تقليدهاي اروپايي خوشايند بودند درحالي كه برخي ديگر در غرب هم مردود شناخته شده بودند و آنها مي‌خواستند به سنتهاي قديمي در گذشته بازگردند. طرفداران نژاد اسلاو، با رويه اخير سرستيز و جنگ داشتند و (عادات) روبه زوال غربي را تحقير مي‌نمودند. طرفداران اسلاوها مخالف با ديوانسالاري بودند، و اشتراك گرايي قرون وسطائي روسي را در آرامش يا اوبشچينا را بر فردگرايي غرب ترجيح مي‌دادند.
الكساندر دوم

نوشتار اصلي: الكساندر دوم روسيه

نهيليسم

دردهه ۱۸۶۰، جنبشي تحت عنوان نهيليسم در روسيه گسترش يافت. مدت زماني بود كه بسياري از آزاديخواهان روسي به دليل بحثهاي پوچ خود با روشنفكران ناخشنود بودند. نهيليستها تمامي ملاكهاي قديمي را زير سؤال بردند، و با استقلال فردي مبارزه نموده، و دستگاه حكومت روسيه را شگفتزده ساختند. نهيليستها درابتدا تلاش نمودند تا اشرافي گرائي را به عاملي براي اصلاحات تبديل نمايند. زماني كه در آن نقطه ناكام ماندند، به طبقه رعايا رونمودند. مبارزه آنها در حركت به سوي مردم تحت عنوان نهضت ناردونيك شناخته مي‌شود.

در حالي كه نهضت ناردونيك در حال شتابگيري بود، دولت روسيه به سوي ريشه كني آن حركت مي‌نمود. در پاسخ به واكنش فزاينده دولت، شاخه راديكال ناردونيكها، از تروريسم حمايت كرده و آن را پياده مي‌ساخت. مسئولين برجسته (دولتي) يكي پس از ديگري يا مورد سوء قصد قرار گرفته و يا طي بمبگذاري كشته مي‌شدند. نهايتاً پس از تلاشهاي مكرر، الكساندر دوم در سال ۱۸۸۱ ترور شد، و اين در اوايل روزهايي بود كه او پيشنهادي را مبني برايجاد يك مجمع از نمايندگاني را مي‌پذيرفت كه به طراحي اصلاحاتي جديد علاوه بر لغو قانون رعيت‌داري مي‌پرداختند تا چاره‌اي براي تقاضاهاي انقلابي بيابند.
استبداد و واكنش نسبت به حكومت الكساندر سوم
تصوير تزار الكساندر سوم در سال ۱۸۸۶

تزار جديد الكساندر سوم (۱۸۹۱-۱۸۸۱) بر خلاف پدرش، سراسر حكومت وي نوعي ارتجاع پايدار نسبت به اصل نيكلاي اول تحت عنوان خودگرداني، درستي، و احترام به مردم بود. الكساندر سوم به عنوان يك طرفدار متعهد اسلاوها، معتقد بود كه روسيه تنها در صورتي مي‌تواند خود را از آشوب نجات دهد كه جلوي اثرات مخرب اروپاي غربي را بگيرد. در دوره زمامداري او، روسيه پيمان اتحاد با جمهوري فرانسه را منعقد ساخت تا قدرت فزاينده آلمان را مهار نمايد، فتوحات خود را در آسياي ميانه تكميل نموده و امتيازات مهم ارضي و بازرگاني خود را از چين بگيرد.

نافذترين مشاور تزار كنستانتين پتروويچ پوبدونوتسف، معلم سرخانه الكساندر سوم و پسرش نيكلاي، و مأمور شوراي كليسا از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۵ بود. او به شاگردان سلطنتي خود آموخت كه از آزادي بيان و مطبوعات بهراسند و از مردم سالاري، قانون اساسي، و نظام پارلماني متنفر باشند. تحت تعاليم پوبدونوتسف، انقلابيون سركوب شدند و سياست روسي كردن كشور در سراسر روسيه اجرا گرديد.
نيكلاي دوم و يك نهضت انقلابي جديد

نيكلاي دوم (۱۹۱۷-۱۸۹۴) پسر الكساندر جانشين وي شد. انقلاب صنعتي كه آغاز شد تأثير به سزايي بر روسيه گذاشت، و نيروهاي اجتماعي را پديد آورد كه بعدها به براندازي تزاريسم منجر گرديد.

عناصر آزاديخواه در ميان سرمايه داران صنعتي و اشراف، به اصلاحات اجتماعي صلح آميز و سلطنت مشروطه مايل بودند كه دموكراتهاي مشروطه خواه يا) كادت‌ها (را تشكيل مي‌داد. انقلابيون جامعه گرا (سوسيال رولوسيونرها) سنت ناردونيك را باهم ادغام كرده بودند و از توزيع زمين بين افرادي كه واقعاً بر روي آن كار مي‌كردند- رعايا- حمايت مي‌كردند. گروه راديكال ديگر سوسيال دموكراتها بودند كه در واقع نمايندگان ماركسيسم در روسيه محسوب مي‌شدند. با جمع كردن پشتيباني از سوي روشنفكران راديكال و طبقه كارگر شهرنشين، آنها از انقلاب اجتماعي، اقتصادي و سياسي حمايت مي‌نمودند.

در سال ۱۹۰۳ حزب سوسيال دموكرات كارگري روسيه به دو جناح تقسيم شد: بلشويك‌ها ي راديكال به رهبري لنين، و منشويك‌هاي ميانه رو به رياست يولي مارتف، دوست سابق لنين. منشويكها براين عقيده بودند كه سوسياليسم روسيه تدريجاً و با آرامش رشد خواهد نمود. بلشويكهاي تحت رياست ولاديمير لنين، از تشكيل يك گروه منتخب از انقلابيون حرفه‌اي حمايت مي‌نمودند كه مقيد به يك نظام حزبي قوي بود تا به عنوان گروه پيشگامان طبقه كارگر براي كسب قدرت عمل كند و يك جمهوري دموكراتيك كارگري جايگزين رژيم تزاريسم شود.
انقلاب ۱۹۰۵ روسيه
نوشتار اصلي: انقلاب ۱۹۰۵ روسيه

عملكرد فاجعه بار نيروهاي مسلح روسي در جنگ روسيه- ژاپن در سالهاي (۱۹۰۵-۱۹۰۴) ضربه‌اي عمده به رژيم تزاري وارد نمود و ناآرامي را در آن كشور افزايش داد. در ژانويه ۱۹۰۵، واقعه‌اي تحت عنوان يكشنبه خونين زماني رخ داد كه كشيشي) پدر گاپون (جمعيت كثيري را به سوي كاخ زمستاني در سن پترزبورگ هدايت نمود تا عريضه‌اي را به تزار نيكلاي روما نف دوم ارائه نمايد. زماني كه جمعيت به قصر رسيدند، سربازان به سوي آنها آتش گشودند و صدها نفر را به قتل رساندند. توده‌هاي مردم چنان از اين كشتار به خشم آمدند كه با برقرار كردن اعتصابي عمومي خواستار جمهوري شدند. اين نشانگر آغاز) انقلاب روسيه سال ۱۹۰۵(بود. شوراهاي كارگران در بيشتر شهرها به وجود آمدند تا فعاليتهاي انقلابي را هدايت نمايند. روسيه فلج شد و حكومت نيز ناكام ماند. در اكتبر ۱۹۰۵، تزار نيكلاي روما نف با بي ميلي) بيانيه اكتبر (معروف را صادر نمود كه ايجاد دوماي ملي (مجلس قانونگذاري) را بدون هيچگونه تغييري تأييد مي‌نمود. حق راي درآن توسعه مي‌يافت، و هيچ قانوني بدون تصويب از سوي دوما نمي‌توانست به مرحله اجرا درآيد. ميانه روها راضي شدند، اما سوسيال دموكراتها اين امتيازات را ناكافي مي‌دانستند و به همين دليل اعتصابات جديدي را سازماندهي نمودند. تا سال ۱۹۰۵، بين اصلاح طلبان تفرقه وجود داشت، و تنها براي مدتي كوتاه موقعيت تزار نيكلاي رومانف تقويت شد.
روسيه در جنگ جهاني اول

در اوت ۱۹۱۴ روسيه وارد جنگ جهاني اول مي‌شود. نخست فقط بلشويكها مخالف جنگ هستند اما شكستهاي روسيه حاميان سلطنت تزار را به حداقل مي‌رساند.

تزار نيكلاي رومانف دوم و هوادارانش با اشتياق و „حس ميهن پرستي“ وارد جنگ جهاني اول شدند، تا به دفاع از رفقاي اسلاوي ارتودوكس روسيه، “ صربها“، در ميدان اصلي مبارزه بپردازند. در اوت ۱۹۱۴، ارتش روسيه وارد آلمان شد تا از نيروهاي فرانسوي پشتيباني كند. اما ضعف در اقتصاد روسيه و بي كفايتي و فساد دولت آن تنها براي مدت زمان كوتاهي در زير پوستين ملي گرايي دوآتشه پنهان ماند. اما عقب‌نشيني‌هاي نظامي و بي كفايتي حكومت، به زودي بيشتر مردم را در روسيه ناراحت نمود و كنترل آلمان بر درياي بالتيك و نظارت آلمان- عثماني بر درياي سياه دست روسيه را از بيشتر منابع خارجي و بازارهاي بالقوه قطع نمود.

از اواسط سال ۱۹۱۵، تأثير جنگ و „حس ميهن پرستي“ در حال تحليل رفتن بود. كمبود منبع غذا و سوخت وجود داشت، تعداد مجروحان سرسام آور بود و تورم در حال فزوني بود. اعتصابات در ميان كارگران كم درآمد كارخانه‌ها و رعايا افزايش يافته بود كه بي وقفه خواستار اصلاحات ارضي بودند. ضمناً، بي‌اعتمادي عامه به رژيم از طريق يك منبع كم سواد پنهاني، (گريگوري راسپوتين) منتشر مي‌شد كه نفوذ سياسي فراواني درميان حكومت (وقت) داشت. ترور او در اواخر سال ۱۹۱۶ به اين رسوائي پايان داد اما نتوانست وجهه از دست رفته حكومت استبدادي را حفظ كند.
تزارهاي روس

۱. ايوان سوم (۱۴۶۲ &nda
برچسب: الكساندر دوم روسيه، امپراطوري روسيه، تاريخچه روسيه، جنگ هاي داخلي روسيه، مهمترين مكانهاي گردشگري مسكو، ،

امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱ آذر ۱۳۹۶ساعت: ۰۹:۱۹:۴۲ توسط:afsaneh موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :